نگارش یازدهم درس چهارم گفت و گو
موضوع عقل و عشق
منو برادرم سر بعضی چیزا باهم جنگ داشتیم.
من عشق هستم !به اعتقاد من دنیا از عشق ساخته شده است و همه آدمها از جنس من هستند..
و
به نظر من دنیا باوجود من کامل میشودچون
اگر من نباشم، ظلم و بدی ،تیره و تاریکی زیاد میشود
ودنیا دیگر جای زیبایی برای زندگی نیست..
فکرکن همه چیز خالی از عشق باشد
اه اصلا دوست ندارم حتی فکرش را کنم
چونواقعا هرطور که فکر میکنم اگر روزی نباشم
دنیا بی روح میشود...
و انسانها ،
طعم خوشی و لحظات ناب
و حس دوست داشتن و دوست داشته شدن را نمیچشند یا دیگر نمیتوانند با خدا ارتباط قلبی داشته باشند و به او عشق بورزند .
اما برادرم که عقل است مثل من فکر نمیکند
و مخالف حرفهای من همیشه به من میگوید: با عقل و منطق تمام کارها پیش میرود و به حساب خودش چرخ زمانه با اون میچرخد.
یک روز دوستم، ثروت، به خانه ما آمد و از عقل پرسید: (( اگر مردم بخواهند بین شما یک نفر را انتخاب کنند به نظر تو کدوم یکی را انتخاب میکنند؟ تو یا خواهرت؟ ! ))
عقل با فکر و غرور گفت : معلومه خب قطعا من...
آخه خواهرم خیلی احساسی است و نمیتواند تمام مسائل را به درستی حل کند! او باعث میشود که انسانها ضربه بخورند و ..
ثروت وسط حرفش پرید و گفت :(( نه ببین اگر مردم عاقل باشند هردوی شمارا انتخاب میکنند چون شمادوتا مکمل هم هستید .پس هوای همدیگر را داشته باشید و انقدر باهم جنگ نکنیید
نویسنده: ترانه شکری
استان گلستان، گرگان
دبیرستان سرای اندیشه
دبیر سرکار خانم حقیقت